ده سال پس از درگذشت منصور حکمت
نگاهی به نقش٬ جایگاه و درافزوده های منصور حکمت
یک دنیای بهتر: ده سال از فوت نابهنگام منصور حکمت میگذرد. جهان یکی از برجسته ترین مارکسیست های معاصر٬ یک رهبر کمونیست٬ یک سازمانده و پراتیسین انقلاب کارگری را از دست داد. منصور حکمت برای شما که بود؟ تاریخ٬ نسل جدید٬ فعالین کارگری٬ انسانهای آزادیخواه چگونه باید او را بشناسند؟ براستی او که بود؟ چه نقشی در مارکسیسم معاصر ایفا کرد؟ ویژگی هایش کدام بود؟
آذر ماجدی: منصور حکمت یک انسان منحصر بفرد بود. جایگاه اجتماعی و سیاسی او چه در جامعه ایران و چه در عرصه بین المللی، هر چند که هنوز در این عرصه آنطور که باید و شاید نقش او درک نشده است، بسیار مهم و تعیین کننده است. جایگاه و نقش او برای من ابعاد متنوعی دارد. زندگی من، چه در ابعاد شخصی و عاطفی و چه در بعد سیاسی کاملا با او تنیده شده است. لذا ممکن است ارائه یک قضاوت و ارزیابی ابژکتیو از جانب من بسیار پیچیده بنظر برسد. من زندگی سیاسی - تشکیلاتی تمام وقت خود را با منصور حکمت آغاز کردم. ما هر دو با عروج طلیعه های جنبش انقلابی ۱۳۵۷ به مبارزه سیاسی متشکل روی آور شدیم. سنتا این نوع تعهد به مبارزه کمونیستی را فعالیت "حرفه ای" نامیده اند؛ بنظر من این صفت می تواند بدفهمی هایی را ایجاد کند. اما صفت دیگری هنوز برایش پیدا نکرده ام. برای ما مبارزه سیاسی یک علاقه حاشیه ای یا فعالیت جانبی نبود. تمام زندگیمان را تشکیل می داد.
بمدت ۲۴ سال، علاوه بر زندگی مشترک، با هم در یک سازمان یا حزب فعالیت کرده ایم. من از نزدیک تلاش شبانه روزی، تقلاهای انقلابی، تعهد کامل به مبارزه کمونیستی و برای ایجاد یک دنیای بهتر، درایت، همه جانبه نگری، هوش و ادراک فوق العاده او را هر روزه شاهد بوده ام. درک عمیق او از تئوری مارکس و دینامیسم مبارزه کمونیستی و طبقاتی همواره مرا به تحسین برانگیخته است. از زمانی که یک جوان پر شور ۲۷ ساله بود و دائما در جستجوی پاسخ در ادبیات مارکسیستی و کاربست آن در تحلیل شرایط اقتصادی- سیاسی جامعه ایران بود، تا زمانیکه سرطان رمقش را برای هر نوع کاری از او گرفت، عمق تفکرش و ادراک عمیقی که از دینامیسم مبارزه طبقاتی، مناسبات اجتماعی و از روانشناسی انسان داشت، راهگشای نه تنها انسان های دور و برش، بلکه هزاران انسان تشنه آزادی و برابری و تغییر بود. اگر در زمان حیاتش نتوانستیم این بعد شخصیتش را بخوبی درک کنیم، اکنون ده سال پس از نبودش، با هزار حسرت و افسوس این مساله را دریافته ایم.
همانطور که در سخنرانی اولین سالگردش گفتم، به یک معنا، نام منصور حکمت برای من صرفا یک بعد از شخصیتش را بیان می کند؛ ژوبین و نادر دو بعد دیگر این شخصیت است. هر یک از این اسامی، یکی اسم شناسنامه ایش، دیگری اسمی که رفقایی که از نزدیک با او کار می کردند، خطابش می کردند و سومی اسم قلمی - سیاسی اجتماعیش، وجهی از شخصیت او را تداعی می کند. زمانی که با او آشنا شدم و زندگیمان با هم پیوند خورد، من او را بنام ژوبین می شناختم. یک جوان بسیار تیزهوش، بانمک، با شیطنت های جذاب، عاشق موسیقی و فوتبال، متواضع و مهربان، همیشه حاضر به کمک به دور و بر و اطرافیان، حتی بیگانگان. دوستانش خیلی دوستش داشتند.
او بسیار غیر سنتی، یا حتی باید گفت ضد سنتی بود. این خصوصیتش را در نحوه لباس پوشیدن، در برخورد به پدر و مادرش، در برخورد به ارزش های حاکم فرهنگی - اخلاقی، در همه چی می شد، تشخیص داد. این وجه شخصیتش برای من جذابیت فوق العاده ای داشت. یکی از خصوصیات او که مرا بشدت جلب کرد، غیبت هر نوع مردسالاری در شخصت و منش او بود. در آن مقطع یعنی دهه ۷۰ میلادی، کمتر مردی را می شد یافت که کاملا از مردسالاری مبرا باشد. حتی روشنفکرترین و آزاده ترین هم بشکلی ظریف از مردسالاری متاثر بود. بویژه در میان مردان ایرانی مردسالاری یک خصوصیت برجسته شان بود. حتی در آنهایی که سالها در غرب تحصیل کرده بودند، از نزدیک جنبش رهایی زن را در غرب دیده بودند، از فعالین چپ و کمونیست بودند و در باب آزادی زن از نظر مارکس و لنین ساعتها صحبت می کردند، مردسالاری کاملا جا خوش کرده بود. در اولین برخورد تو ذوق می زد. اما من هیچگاه ذره ای از مردسالاری را در ژوبین ندیدم. شاید بخاطر نقش و تاثیر مادر و خانواده مادریش بود، که همه تحصیلکرده و بعضا مستقل بودند. خودش در مصاحبه رادیویی، "از نزدیک و خصوصی" به این مساله اشاره می کند.
ما چند سالی در تهران زندگی مخفی داشتیم و من شاهد فعالیت و تلاش شبانه روزیش بودم. هنوز بخوبی بخاطر دارم که شب هایی را که تا صبح می نشست و "سه منبع و سه جزء سوسياليسم خلقى ايران" را می نوشت. شب تا صبح می نوشت، صبح چند ساعتی می خوابید و بعد سر قرارهای تشکیلاتی و به جلسات می رفت. انرژی فوق العاده ای داشت. یکی از افتخارات و شادی های زندگی من مطالعه کاپیتال با او است. چقدر شفاف و روشن توضیح می داد؛ مقولات پیچیده را چنان ساده و روشن بیان می کرد، گویی دارد یک معادله ساده جبر را توضیح می دهد.
این دوره از مبارزات سیاسی - تئوریک ژوبین نقش بسیار تعیین کننده و پایداری در جنبش کمونیستی داشته است. بیرون کشیدن مارکس و کمونیسم از زیر آوار تعابیر بورژوایی، یک دستاورد بسیار با ارزش اوست. پس از شکست انقلاب اکتبر در شوروی، کمونیسم حاکم، کمونیسم پرو سویتی یا در ضدیت با آن، اما یک کمونیسم بورژوایی دیگر بود. کمونیسم روسی، مائویسم، تروتسکیسم، اورکمونیسم، چپ نو، انور خوجه و قس علیهذا تعابیر گوناگونی از کمونیسم بورژوایی بود. در جوامع تحت سلطه، مانند ایران، پوپولیسم ورژن حاکم کمونیسم بود. پوپولیسم بشدت به ناسیونالیسم آغشته است و مبارزه ضد امپریالیستی (با تعبیر خود این جریان از امپریالیسم) مهمترین هدف مبارزاتی آن است؛ این جنبش از نظر اخلاقی و فرهنگی بشدت عقب مانده بود؛ مبارزه علیه امپریالیسم برای آن صرفا یک مبارزه سیاسی نبود، بلکه در ابعاد فرهنگی و اخلاقی نیز مطرح بود. لذا این جریان بشدت مردسالار و در عمل مذهبی و سنتی بود. از زن مدرن بیشتر از حاج برخوردار، که به تعبیر آنها بورژوازی ملی محسوب می شد، منزجر بود. زن مدرن مستقل را عامل امپریالیسم می دانست، حاج برخوردار را دوست پرولتاریا و دهقانان. گروه خون آنها به آل احمد نزدیک تر بود تا به زتکین و لوکزامبورک و کولونتای.
مبارزات تئوریک و سیاسی ضد پوپولیستی منصور حکمت و سازمان اتحاد مبارزان کمونیست، که مارکسیسم انقلابی نامیده می شد، شکست مهلکی به پوپولیسم وارد آورد. حاصل نهایی این مبارزات احیای مارکس و مارکسیسم بود. این یکی از دستاوردهای مهم و اولین دستاورد سیاسی - تئوریک منصور حکمت بود. عروج مارکسیسم انقلابی سریعا بر سرنوشت کل جنبش کمونیستی وقت تاثیر گذاشت. در تمام جریانات چپ گرایشی به مارکسیسم انقلابی شکل گرفت. پوپولیسم از نظر نظری و ایدئولوژیک شکست خورد. با پیوستن کومه له که یک سازمان مهم و تنها سازمان اجتماعی چپ در ایران بود، به مارکسیسم انقلابی یک تحول بسیار مهم در جنبش کمونیستی بوقوع پیوست. متاسفانه کودتای خونین رژیم اسلامی و قتل عام بهترین و شریفترین کمونیست ها، بر این روند تاثیرات منفی بسیار گذاشت.
اما این یک روی سکه است؛ یعنی اگر کودتای ۳۰ خرداد ۶۰ اتفاق نمی افتاد یا دیرتر بوقوع می پیوست، جنبش کمونیستی بسیار موفق تر و وسیعتر می بود، اما در صورت فقدان مارکسیسم انقلابی و بویژه شخص منصور حکمت، کودتای ۳۰ خرداد می توانست برای یک دوره طولانی کمونیسم را به محاق ببرد. تاریخ بهترین اثبات این مدعا است. در هر جامعه ای بدنبال شکست یک انقلاب یا شکل گیری یک کودتای خونین، نه فقط جامعه علی العموم، بلکه جنبش چپ و کمونیستی هم برای دوره ای نسبتا طولانی به خاموشی می رود. در ایران، اما، این اتفاق رخ نداد. لازم نیست دور برویم. دو نمونه شیلی و اندونزی در تاریخ معاصر کاملا بیانگر این واقعیت است.
تاسیس حزب کمونیست ایران، توسط سازمان اتحاد مبارزان کمونیست، کومه له و تعدادی جریان دیگر، که بحق منصور حکمت نقش اصلی و تعیین کننده در آن داشت، جنبش کمونیستی را در ایران زنده نگاه داشت. نور امیدی به درون سیاه چالهای زندان های مخوف اسلامی تابید. زندانیان سیاسی چپ و کمونیست با دریافت خبر تشکیل حزب کمونیست ایران، از نظر روحی متحول شدند. رژیم اسلامی که در یک جبهه مهم شکست خورده بود، بشکلی هارتر در تلاش سرکوب حزب کمونیست و کومه له برآمد. بدون اغراق اگر منصور حکمت نبود این حزب هیچگاه تشکیل نمی شد. تلاش های او برای اقناع رهبری و کادرهای کومه له را بخوبی بخاطر دارم؛ از سوی دیگر تلاش برای اقناع برخی کادرهای اتحاد مبارزان کمونیست یا کمونیست های دیگری که کومه له را بعنوان یک سازمان مارکسیست قبول نداشتند و در برابر موش و گربه بازی کومه له در این پروسه خسته می شدند را نیز از یاد نبرده ام.
منصور حکمت خیلی سریع مانع ذهنی - سیاسی بخشی از رهبری با نفوذ کومه له برای تشکیل حزب را تشخیص داد. علیرغم اینکه کومه له در ابتدا بسیار موافق این پروسه بود، اما بعد از مدتی، علاقه اولیه را از دست داد. سپس پس از ضربه خوردن تشکیلات کومه له در شهرهای خارج از کردستان دوباره بخشی بفکر تشکیل حزب افتادند، چراکه تاسیس حزب را برای ارتقاء روحیه نیروی پیشمرگ و مردم کردستان مفید می دیدند؛ اما پس از مدتی دوباره کند و دلسرد شدند.
منصور حکمت صبورانه این پروسه را با بحث و اقناع طی کرد. بالاخره، دادن پیشنهاد حقوق ویژه به کومه له و حفظ نام کومه له بعنوان سازمان کردستان حزب مهمترین مانع سیاسی- ذهنی را از میان برد. یادم است که در سازمان ا م ک تقریبا همه مخالف این مساله بودند و آنرا با موقعیت سازمان بوند در حزب سوسیال دموکرات روسیه مقایسه می کردند. نادر صبورانه با همه بحث کرد و همه را قانع نمود. دومین مساله پست دبیر کل بود. عبدالله مهتدی در آن وقت دبیرکل کومه له بود و بطور واقعی با از دست دادن این پست مساله داشت. لذا نادر در پیش نویس اساسنامه پست دبیر کل را ملحوظ کرد و عبدالله مهتدی در کنگره موسس بعنوان دبیرکل حزب برگزیده شد. اما در کنگره دوم اساسنامه اصلاح شد و پست دبیرکل حذف گردید. طی فروردین ۱۳۶۱ تا شهریور ۱۳۶۲ که کنگره موسس برگزار شد، مبارزه پیگیر و شبانه روزی نادر امر تشکیل حزب کمونیست ایران را میسر کرد. راستش این مبارزه بعد از کنگره موسس هم ادامه یافت. بحث های داغ نادر با ابراهیم علیزاده دو سه هفته پس از کنگره موسس، زمان حمله ارتش اسلامی به آلان سردشت، منطقه ای که مرکزیت حزب در آن بود و کنگره موسس در آن تشکیل شده بود را بخاطر دارم؛ این یورش نظامی دوباره ساگای نام کومه له و ناسیونالیسم کرد را زنده کرد.
دستاوردهای مهم و تعیین کننده منصور حکمت به احیای مارکس، شکست پوپولیسم، تشکیل حزب کمونیست ایران در سیاه ترین دوران جامعه و ایجاد امید در دل هزاران کمونیست، رهبری بزرگترین حزب کمونیستی در خاورمیانه، مبارزه قاطعانه با رژیم اسلامی، زنده نگاه داشتن کمونیسم و جنبش کمونیستی در این شرایط سیاه و خونین، تدوین تئوری کمونیستی مبارزه مسلحانه برای یک حزب کمونیست، نجات صدها کمونیست از مهلکه قتل عام توسط دو رژیم اسلامی و بعث عراق و انتقال آنها به یک کشور امن، بخشی از دستاوردهای درخشان و برجسته منصور حکمت در این دوره است.
منصور حکمت هیچگاه به داده ها لم نمی داد؛ به وضع موجود رضایت نمی داد؛ همواره بفکر پیشرفت و پیشروی بود. سلاح نقد مارکسیستی را یک لحظه زمین نمی گذارد. یکی دو ماه پس از تشکیل حزب بود که در اردوگاه حزب در شین کاوه، در کردستان عراق، نادر بحث "فاصله حرف و عمل" را طرح کرد. در آنجا به یک نکته بسیار مهم اشاره کرد. گفت اگر پراتیک ما کمونیستی نباشد، آنوقت این بیانگر آنست که بورژوازی سکان حزب را در دست دارد. (نقل به معنی) این سخنرانی با اخم و تخم بخشی از رهبری حزب روبرو شد. نادر بفکر رفت تا راه حاکم کردن خط کمونیسم کارگری بر حزب را بیابد. پیش از کنگره دوم حزب بود که بحث کمونیسم کارگری را در رهبری حزب مطرح کرد. از او خواستند که این بحث را بعنوان گزارش به کنگره ارائه کند.
تنش سیاسی - نظری- جنبشی از همان بدو تشکیل حزب در حزب وجود داشت. فاصله حرف و عمل اولین بروز علنی آن بود. پس از کنگره دوم طی مصاحبه ها و نوشته های متعدد کوشید وجوه مختلف و متنوع این بحث را باز کند. بالاخره، قبل از کنگره سوم متوجه شد که گرایش های مختلف درون حزب عمل می کند و مانع پیشروی حزب است. گزارش او به کنگره سوم، دوران آتی و پس از سقوط شوروی را ترسیم کرد. اکنون که دوباره این گزارش را مطالعه می کنیم، متوجه عمق و صحت این تحلیل، بصیرت و افق عمیق مارکسیستی او می شویم.
طرح مبحث کمونیسم کارگری با عزیمت از نقد خود، تفکیک جنبش کمونیستی کارگری با جنبش های دیگر، نقد عمیق جنبشی که حزب کمونیست عملا در بستر آن حرکت می کرد، شجاعت و بصیرت بالایی نیاز دارد. منصور حکمت با صلابت و قاطعیت خاص خویش پا در این مبارزه گذاشت. از کنگره سوم تا استعفای او از حزب کمونیست و تشکیل حزب کمونیست کارگری کمتر از دو سال طول کشید. فعالیت شبانه روزی این دوره او را هیچگاه از یاد نخواهم برد. در این مقطع او دیگر یک جوان ۲۷ ساله و بدون مسئولیت خانوادگی نبود. در این فاصله ما صاحب دو بچه شده بودیم. بچه دوم مان در اوج کشمکش درون حزب کمونیست بدنیا آمد. کار لاینقطع، فشار عصبی، نگرانی از وضعیت و آینده انسان هایی که در اردوگاه یا در شهرهای کردستان عراق ویلان می شدند، تلاش برای پیشبرد مبارزه در متمدن ترین و آرام ترین شکل ممکن، چرا که این اختلافات در یک حزب مسلح بوقوع می پیوست، کاملا از نظر جسمی و عصبی فرسوده اش کرده بود. اما این شرایط یک آن او را از فکر به بچه ها و حضور در کنارشان منفک نمی کرد. یک لحظه این کارها به دلیل یا بهانه ای برای اینکه از پدری شانه خالی کند، یا به شکل سنتی پدر باشد، بدل نمی شد. همیشه برای رسیدگی به بچه ها، محبت به آنها، در آغوش گرفتنشان یا بازی با آنها آماده بود. بجای آن از خوابش می زد. استراحت و قرار نداشت.
خوشبختانه جدایی از حزب کمونیست به متمدن ترین شکل آن بوقوع پیوست. بقولی از دماغ یک نفر هم خون نریخت. حرمت هیچکس جریحه دار نشد. راستش فکر می کنم این تنها نمونه انشعاب حزبی - سیاسی با این سطح از تمدن در تاریخ باشد. وقتی به این واقعیت بیاندیشیم که بخش عظیمی از کادرها در محرومیت در اردوگاه ها یا روستاها و شهرهای کردستان عراق زندگی می کردند، و این یک حزب مسلح بود، بیشتر به اهمیت و پیچیدگی کار منصور حکمت واقف می شویم. این یادم است که می گفت این یک حزب مسلح است و باید این پروسه کاملا درست و آرام به پیش رود. یک تنه در مقابل تمام مخالفت خوانی ها ایستاد. جالب است در کمیته مرکزی حتی پس از اعلام اینکه قصد دارد جدا شود و فقط تا زمان انتقال همه افرادی که از نظر نظامی وجودشان در کردستان عراق لازم نیست به یک کشور امن، در حزب باقی می ماند، باتفاق آراء به دبیری کمیته مرکزی انتخاب شد.
تشکیل حزب کمونیست کارگری و تبدیل آن به بزرگترین حزب رادیکال مارکسیستی در منطقه فعالیت ده سال آخر زندگی منصور حکمت را می سازد. ایجاد یک حزب میلیتانت و بزرگ که به دماسنج اپوزیسیون بدل شده بود؛ حزبی که همانطور که او می گفت عملا خارج را روی سرش گذاشته بود و جلوی فعالیت رژیم اسلامی در خارج کشور موانع بسیار آفریده بود؛ حزبی که حدود هزار کمونیست با سابقه و جوان را فقط در خارج کشور در خود سازمان داده بود؛ حزبی که به پیشدار مبارزه علیه اعدام، آزادی بی قید و شرط بیان و ابراز وجود، آزادی و برابری زن و مرد، مدرنیسم و ضد مذهب گرایی بدل شده بود؛ حزبی که به میزان بسیاری اجتماعی شده بود و می رفت تا به یک قدرت تعیین کننده در تحولات سیاسی بنفع کارگر و آزادیخواهی بدل شود؛ حزبی که همه از آن حرف می زدند. حزبی که به امید طبقه کارگر و محرومین و آزادیخواهان جامعه بدل شده بود. این یک دستاورد دیگر اوست. علاوه بر این منصور حکمت نقش اصلی در تشکیل حزب کمونیست کارگری عراق داشت.
ادبیات این دوره منصور حکمت بسیار غنی و با ارزش است. آثاری چون نقد ناسیونالیسم و دموکراسی از کلاسیک های مارکسیستی و بجا ماندنی است. نقد فدرالیسم و تحلیل های سیاسی عمیق و تیز از رژیم اسلامی و نشان دادن ماهیت جدال دو جناح این رژیم، از دستاوردهای دیگر اوست. برنامه یک دنیای بهتر یک اثر مهم مارکسیستی به ارزش مانیفست کمونیست است. آخرین اثر او "دنیا پس از یازده سپتامبر" شرایط مبارزات طبقاتی و سیاسی در سطح بین الملی را برای ما تحلیل و تبیین کرد.
این فقط خلاصه ای بود از نقش و جایگاه این مارکسیست بزرگ، این لیدر سیاسی کمونیسم کارگری و این انسان مهربان و دوست داشتنی. شاید از فحوای این کلمات بتوان ویژگی های او را تمیز داد. باید آثار او را با دقت خواند؛ باید به سخنرانی هایش دقیق گوش داد؛ باید به مبارزه کمونیستی کارگری پیوست و در دل مبارزه نظرات او را پیاده کرد. این راه شناخت اوست. و روشن است که حزب ما نقش و مسئولیت بزرگی در این راستا عهده دار است. شرکت در مراسم یادبود دهمین سالگرد او یک راه دیگر برای شناخت بیشتر از او و گرامیداشت یاد عزیزش است. *